Sound healing

ساخت وبلاگ
قناعت‌وارتکیده بودباریک و بلندچون پیامی دشوارکه در لغتیبا چشمانیاز سوآل وعسلو رُخساری برتافتهاز حقیقت وباد.مردی با گردشِ آبمردی مختصرکه خلاصه‌ی خود بود.خرخاکی‌ها در جنازه‌ات به سوءِظن می‌نگرند.□پیش از آن که خشمِ صاعقه خاکسترش کندتسمه از گُرده‌ی گاوِ توفان کشیده بود.آزمونِ ایمان‌های کهن رابر قفلِ معجرهای عتیقدندان فرسوده بود.بر پرت‌افتاده‌ترینِ راه‌هاپوزار کشیده بودرهگذری نامنتظرکه هر بیشه و هر پُل آوازش را می‌شناخت.□جاده‌ها با خاطره‌ی قدم‌های تو بیدار می‌مانندکه روز را پیشباز می‌رفتی،هرچندسپیدهتو رااز آن پیش‌تر دمیدکه خروسانبانگِ سحر کنند.□مرغی در بال‌هایش شکفتزنی در پستان‌هایشباغی در درختش.ما در عتابِ تو می‌شکوفیمدر شتابتما در کتابِ تو می‌شکوفیمدر دفاع از لبخندِ توکه یقین است و باور است.دریا به جُرعه‌یی که تو از چاه خورده‌ای حسادت می‌کند.- شاملو، تهران ۱۳۴۸ + یکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱ | 17:39 | محیا |  Sound healing...
ما را در سایت Sound healing دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inner-chapters بازدید : 98 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 9:18

از آخرین باری که سعی کرده ام چیزی بنویسم هزار سال گذشته. هنوزم دهانم بسته و دست هایم فریز شده است. در مه ای عمیق فرو رفته ام که فقط نفس کشیدن برایم باقی مانده. انتهای این غلظت کجا باشد نمیدانم. فقط اینجا نشسته ام. بی هیچ کارکرد دیگری.

+ جمعه ۲۵ آذر ۱۴۰۱ | 9:5 | محیا | 

Sound healing...
ما را در سایت Sound healing دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inner-chapters بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 9:18

آخرین روز دی ماه است. زور زده بودم توی دی ماه لااقل چیزی بنویسم اما نشد. آمدم کلماتی را ردیف کنم تا مگر خیال کنم این ماه را دیگر از دست نداده‌ام. البته این هم مهم است که پسری که توی دفتر خدماتی، فن ِلپ‌تاپم را درست کرد هیچ نمی‌دانست من با این کیبورد که ده سال است با صبوری تمام زیر دست من پیر شده، می‌نویسم. این کلیدها فقط دکمه‌هایی صرف برای سرچ کردن در گوگل و تغییر نام فولدرها در لپ‌تاپ من نیستند. این‌ها طفلان لاجانِ مفلوک و اسیران دست‌مند و با حرکات سرانگشتان دست من است که به حرکت در می‌آیند، می‌رقصند، خون می‌ریزند. شاید اگر این را می‌دانست با جدیت کمتری تِر می‌زد به صفحه‌ی کبیورد من. خراب‌کاری موقع باز کردن آن برای رسیدن به فن ِآن زیر. خراب‌کاری‌‍‌‌ای که موجب شده صفحه‌ی کلید پف‌کرده از جای اصلی خود، کمی بالاتر روی هوا به‌ایستد و فشار دادن کلیدها را کند و سخت کند. توف بر بی‌حوصلگی من که لپ‌تاپ را برنگرداندم هوار کنم روی سرش که «ِتِر زدی بد هم زدی! خودت گندی که بالا آوری را درست کن!»این هم یک دلیل ننوشتن بود. بدترین دلیل ممکن، اما بسیار تاثیرگذار.در روزهای این چهار ماه گذشته، از اواخر شهریور و پاییز عجیبی که گذشت، آدم دیگری شده‌ام. شاید کمی صبورتر، بیتفاوت‌تر و پخته‌تر اما عصبی‌تر و افسرده‌تر. اینکه صبوری را کنار عصبی بودن به‌کار می‌برم روی کاغذ معنایی ندارد اما خودم می‌فهمم از چی حرف می‌زنم. آدم‌ها می‌آیند و می‌روند. رفتن‌ها را تماشا می‌کنم و سیگاری روشن می‌کنم. بهمن فُرسی می‌خوانم؛ «شب یک، شب دو» و غرق زیباییِ بی‌حدی می‌شوم. از بستگیِ آدم‌ها نسبت به چهارچوب‌های فکری‌شان، غمگین می‌شوم. از شکاف مرگ‌بارِ بین دو آدم، که ادراک ِجهان طرف دیگر را انقدر دور و سخت می‌کند.دیشب «نوشتن، Sound healing...
ما را در سایت Sound healing دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inner-chapters بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 9:18